من می ترسم

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

 

من از هنگامه ی مرگ پرستوها
درون بقچه ی تردید می­ ترسم.
من از عاشق شدن
من از ویرانگری­ های دهر می­ ترسم.
من از ریش ریاکاران بی­ پروا
من از روزه، من از طیار می­ ترسم.
من از ذبح حقیقت در کنار جوی آب
من از شمشادهای هرزه­ی کوی تباهی­های بی باران
من از حجم و مکعب
من از دیدار می­ ترسم.
من از امواج بی ساحل
تلنگرهای بی پایان
من از چشم و گناه خوابیده ی غمبار می­ ترسم.
من از کرکس
من از دندان تیز گندمزار
من از جشن کبود عابد و معبود
من از سیمان سخت آرزوهای هوس باز
من از جنگل
من از گور سیاه خویش می­ ترسم.
من از حسرت
من از خواب نمور خویش
من از لالایی ارّه
من از گرگ سیاه واژه­ های بی پندار
به روی برف تنهایی
من از بره،
من از بوف لب دیوار می­ ترسم.
من از تو ...
من از مرگ می­ ترسم.

1 نظرات:

mutineer گفت...

می ترسم ....
از این کلمه هم حتی می ترسم . ترس از زندگی بیشتر از ترس از مرگ آزارم میده

ارسال یک نظر