تنهایی

۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

0 نظرات  


و من مست مي شوم از سياهي
از سيلي هايي که به صورت خود مي زنم
از تحقير
از تنهايي
از خلأ
انگار پاياني نخواهد داشت
به رنج هاي بي حاصل مي نگرم
به جادو
به ذکر
به درمان
به بيماري
به ...
به اینکه آیا کرم ها هم حق زندگي خواهند داشت؟
لوليدن و سر به سر سائيدن
خوک ها چطور؟
ما جسم خود را به آناني مي بخشيم که در درونمان مي زيند
و خيال مي کنيم که اصلا وجود ندارند
اما هستند
پرتوان و گرسنه
اما سر بر مي آورند
به زودي...

من

0 نظرات  



من زندگی می کنم.
من زندگی می کنم؟
من قرض می کنم.
من تحقیر می شوم
من گریه می کنم
من خفقان می گیرم
من زجر می کشم
من گذشت می کنم
من ذره ذره آب می شوم
من له می شوم
من خراب می شوم
من می گندم
من بوی علف هرز می دهم
من حیوانی، شاید خوکی به ظاهر تمیزم
من اسیر می شوم
من مالیخولیا می خورم
من افسردگی تزریق می کنم
من تنهایی را با لیف به تنم می مالم
من کفر را می فروشم
من بوف کور به حراج می گذارم
من عصا به دست می گیرم
من دهانم را با پول می دوزم
من مدفوع می کنم، اما به روی زندگی
من وضو می گیرم، اما با خون دل
من شرارت می کنم
من زخمی می شوم
من شهامت می طلبم
من طناب می بافم
من دور می شوم
من دل تنگ می شوم
من ...
من می میرم.
من می میرم؟