من از هنگامه ی مرگ
پرستوها
درون بقچه ی تردید می ترسم.
من از عاشق شدن
من از ویرانگری های دهر
می ترسم.
من از ریش ریاکاران بی پروا
من از روزه، من از طیار
می ترسم.
من از ذبح حقیقت در کنار
جوی آب
من از شمشادهای هرزهی
کوی تباهیهای بی باران
من از حجم و مکعب
من از دیدار می ترسم.
من از امواج بی ساحل
تلنگرهای بی پایان
من از چشم و گناه
خوابیده ی غمبار می ترسم.
من از کرکس
من از دندان تیز گندمزار
من از جشن کبود عابد و
معبود
من از سیمان سخت آرزوهای
هوس باز
من از جنگل
من از گور سیاه خویش می ترسم.
من از حسرت
من از خواب نمور خویش
من از لالایی ارّه
من از گرگ سیاه واژه های
بی پندار
به روی برف تنهایی
من از بره،
من از بوف لب دیوار می ترسم.
من از تو ...
من از مرگ می ترسم.
1 نظرات:
می ترسم ....
از این کلمه هم حتی می ترسم . ترس از زندگی بیشتر از ترس از مرگ آزارم میده
ارسال یک نظر